هیچ چیز باور کردنی وجود ندارد یک لحظه با این طراحی خودم ؟ را گوشهای از اتاق گیر افتاده دیدم ؟ یعنی هرچه میخواهم ؟ خودم را از این وضعیت فراری بدهم ؟ نمیتوانم ؟ درست در موقعیت زندگی من هست ؟ نمیتوانم ؟ هیچ چیز به درد بخوری داشته باشم ؟ یعنی نمیتوانم ؟ خودم را از این واقعیت فراری بدهم ؟ یعنی گیر افتاده ام ؟ به هر حال و هر روزی میخواهم ؟ باشم ؟ نمیتوانم ؟ خودم را از این واقعیت دور کنم ؟ نمیتوانم ؟ هر حالی را تحمل کنم ؟ نمیتوانم ؟ کاری به فکر خودم داشته باشم ؟ یعنی این واقعیت را دوست ندارم ؟ اما کاری هم نمیتوانم ؟ انجام بدهم ؟ یعنی نمیتوانی ؟ اما باید فکر کنی ؟ میتوانی ؟ یعنی تمرکز میکنی ؟ من انجامش میدهم ؟ واقعیت این هست ؟ چطوری میخواهم ؟ خودم را نشان بدهم ؟ این کار هست ؟ میتوانم ؟ انجام بدهم ؟ این واقعیت من هست ؟ باید کاری انجام بدهم ؟ باید کاری را به حال و روز خودم داشته باشم ؟ یعنی میتوانم ؟ اما کار من باید بهتر از قبل باشد؟ یعنی میخواهم ؟ فکر خودم را تمرکز کنم ؟ من هیچ اهمیتی برای خودم ندارم ؟ فقط باید به دنبال تایید دیگران باشم ؟ یعنی نمیتوانم ؟ خودم را به هر حالی میخواهم داشته باشم ؟ فقط دکمه بیدار شدن ؟ من کجاست امروز هرچه دنبال این دکمه گشتم ؟ پیداش نکردم ؟ یعنی من اینطوری طراحی کرده ام ؟ خودم را نداشته باشم ؟ تا این که روز تمام شود ؟ عجب طراحی بدون نقصی هست ؟ چطوری توانسته ام ؟ این کار بد را انجام بدهم ؟ همه چیز را برای خودم آرام کرده ام ؟ تا عمر خودم را به صفر برسانم ؟ اینطوری شده است ؟ دیگر هر حالی را میخواهی داشته باشی ؟ یعنی امروز میخواست ؟آخرین کار خودم را هم داشته باشم ؟ یعنی من باید این واقعیت را دوباره و دوباره به خودم گوش زد کنم ؟ من باید واقعیت را پاک کنم ؟ هر طوری به غیر از این کارهای همیشه انجام میدهم ؟ همه چیز درحال تمام شدن هست ؟ حتی خودم من باید فکری به حال این واقعیت داشته باشم ؟ یعنی چه چیزی را میخواهم ؟ به خاطر خودم داشته باشم ؟ زمین تشنه خودم را باید چه کاری برای خودم داشته باشم؟ یعنی تمام شده ام ؟ در هر حالی فکرش را کنی ؟ یک بهانهای چیزی پیدا میکنم ؟ برای ادامه ندادن این یک شاهکار و اثر هنری هست ؟ آمادگی ندارم ؟ یعنی این همه آمادگی نداشتن ؟ خودش یک چیز خارق العاده هست ؟ فقط به فکر من میافتد ؟ این کار من هست ؟ چرا باید اینطوری باشم ؟ چرا باید به خودم یا هر چیزی دوست دارم ؟ الان صبر کن ؟ تا وقتی میخواهم ؟من آماده باشم ؟ یعنی در صورت آماده نبودن هم باید انجام بدهم این فقط در حال حرف هست ؟ باید چه کاری کنم ؟ باید خودم را بیشتر از این باید کار کنم ؟ یعنی میخواهم ؟ خودم را با هر حالی باید نشان بدهم ؟ یعنی واقعیت چه چیزی هست ؟ باید کاری داشته باشم ؟ یعنی من چه کاری انجام داده ام ؟ باید واقعی باشم ؟ نه تقلبی باشم ؟ یعنی چه چیزی را انجام نداده ام ؟ یعنی چه کاری نکرده ام ؟ حالا خودم را از دست داده ام ؟ یعنی خود آدم حالا باید چه روزی باشد ؟ فرقی نمیکند ؟ چرا نتوانسته ام ؟ اینطوری باشم ؟ یا نباشم ؟ فقط به خاطر یک اشتباه یا چند اشتباه باید فکر کنم ؟ خودم را دور کنم ؟ از حالی داشتم ؟ یا خواهم داشت ؟ فکر میکردم ؟ یعنی در حالی میخواستم ؟ به میز تکیه میدادم ؟ این هم در حال فکر کردن هستم ؟ نمیتوانم بنویسم ؟ من در حال نوشتن نیستم ؟ من امروز هیچ چیزی برای نوشتن ندارم ؟ ،ققط در حال از دست دادن روز یا عمر هستم ؟ باید چه کاری میکردم ؟ باید چه راهی داشته باشم ؟ باید عمرم تمام شود ؟ یا بمیرم ؟ بعد بفهمم من تمام کارها را انجام دادم خوب هست ؟ من تمام نوشتهها و انرژی خودم را برای کارم دادم دیگر هیچ تعهدی یا ترسی ندارم ؟ به خاطر انجام ندادن یا ترس یا هر چیز دیگری به خاطر همین هست ؟ من تمام شده ام ؟ کار من تمام شده است ؟ به چه علتی نتوانستم ؟ خودم را در راه دیگری به غیر از این راه تصور کنم؟ چرا نی خواهم ؟ خودم را به چیزی برسانم ؟ به خاطر این قضیه هست ؟ شاید چیزی دیگر باشی ؟ اما میتوانی ؟ خودت را پیدا کنی ؟ باید یک راه بهتر از این باشی ؟ باید فکر کنی ؟ من نمیتوانم ؟ امروز بنویسم ؟ باید خودم را آماده فردا کنم ؟ فردا دلیلی میآورم ؟ امروز دیگر بس بوده است ؟ به خاطر همین باید نشان دهم ؟ خودم را برای چه چیزی آماده نشده ام ؟ فردا چقدر میتوانم ؟ کرایه خودم را به خودم پرداخت کنم ؟ نمیتوانم ؟ خودم را روشن کنم ؟ ا ما فکر یا لامپ وجود را روشن میکنم ؟ خودم تنها و تنها هستم ؟ یک پا دری اینجاست نوشته شده است ؟ لطف کنید ؟ مزاحم نشوید ؟ صاحب اینجا خیلی وقت هست ؟ رفته است ؟همه جا را خاک برداشته ؟ مدتها هست ؟ اینجا حضوری نداشته ام ؟ همه جا را خاک برداشته ؟ اینجا یک جمجمه وجود دارد ؟ یک اسکلت ؟ این اسکلت هدفهای هست ؟ من داشته ام ؟ با دست زدن به این اسکلت استخوان او هم پودر میشود ؟ از هم میپاشد ؟ انگار هیچ کس از روز اول وجود نداشته است ؟
There is nothing to believe. For a moment, I saw myself trapped in a corner of the room with this design. I mean, whatever I want, I can't escape this situation. I can't. It's right in my life. I can't. I have nothing useful. I mean, I can't. Escape this reality. I mean, I'm trapped. I want to be anyway, every day. I can't. I can't. Get away from this reality. I can't Should I just seek approval from others? I mean, I can't? I want to be myself anyway? Just the wake-up button? Where am I? I searched for this button all day long? I couldn't find it? I mean, I designed it like this? To not have myself? Until the day is over? What a flawless design! How did I manage to do this? To do this bad thing? To calm everything down for myself? To reduce my life to zero? Is this how it is? You can be whatever you want now? I mean, did you want it today? To have my last job? I mean, I have to listen to this reality over and over again? I have to erase reality? I have to do something other than these things that I always do? Is everything coming to an end? Even myself, I have to think about this reality? I mean, what do I want? To have it for myself? What should I do for myself, my thirsty earth? I mean, I'm done? Think about it anyway? I'll find an excuse? Is this a masterpiece and a work of art to not continue? I'm not ready? I mean all this unpreparedness? Is it something extraordinary in itself? It just occurs to me? Is this my job? Why do I have to be like this? Why do I have to love myself or anything? Wait now? As long as I want? Am I ready? I mean, I have to do it even if I'm not ready. This is just talking? What should I do? Should I work harder than this? I mean, I want? I have to show myself no matter what? I mean, what is reality? Should I have something? I mean, what have I done? Should I be real? Not fake? I mean, what haven't I done? What haven't I done? I mean, what haven't I done? I mean, have I lost myself now? I mean, what should a person be like now? It doesn't matter? Why couldn't I? Be like this? Or not? Just because of one mistake or a few mistakes, should I think? To distance myself? Was I in a bad mood? Or will I have? Was I thinking? I mean, while I wanted to? Was I leaning against the table? I'm thinking this too? I can't write? I'm not writing? I have nothing to write today? Am I just wasting my day or my life? What should I have done? What path should I have? Should I end my life? Or die? Then I realize I've done it all, okay? I've put all my writing and energy into my work, I have no more obligations or fears? Is it because of not doing it or fear or whatever? Am I done? Is my work done? Why couldn't I? Imagine myself in any other way than this? Why don't I want to? To achieve something? Is it because of this? Maybe you are something else? But can you? Find yourself? You have to be a better way than this? You have to think? I can't? Should I write today? Should I prepare myself for tomorrow? Will I give a reason tomorrow? Is today enough? Is that why I have to show up? What haven't I prepared myself for? How much can I do tomorrow? Pay my own rent? I can't? Turn myself on? Am I thinking or turning on the light bulb of existence? I am all alone and alone? Is there a door here? Is it written? Please? Don't disturb? Has the owner been here a long time? Has he left? Has he dusted everything? Has he been here for a long time? I haven't been here? Has he dusted everything? Is there a skull here? A skeleton? Does this skeleton have any goals? Have I? By touching this skeleton, will his bones also turn to powder? Does it fall apart? As if no one has existed since day one?